نویسنده: تورج تابان



 

2-وجه اشتقاق آرامی و ایرانی زندیق

درباره ی خاستگاه و مفهوم نخست واژه زندیق به طور کلی می توان گفت که این واژه معرب زندیک فارسی میانه است، در حالی که پیش از این برخی از نویسندگان اسلامی زندیک را صفت آشنای زند می دانستند(76).بعقیده ی فریدریش آندرئاس F.Andreas زندیق واژه ای اوستایی است.(77)1.1. بون A.A. Bevan می گوید:در متون اسلامی قدیم مراد از زندیق مانویان (78)بودند و زندیک از زندیق سریانی گرفته شده است، (79)بعقیده ی افرائیم(80)این واژه به طور کلی به مانویان (81)اطلاق نشده بلکه عنوانی برای سران روحانی آن ها بوده است.(82)بعدها این لغت سریانی در روزگار ساسانیان به زبان ایرانی راه یافت، سپس اعراب این واژه را گرفتند و مفهومش در زبان های اسلامی چنان وسعت یافت که نه فقط مانویان بلکه شعوبیه (83)تعبیر آزاداندیش را از آن استنباط کردند. این تعبیر مورد توجه بسیاری از دانشمندان قرار گرفت.(84)محمد بن جریر طبری (م.310/992)مانی (85)را بعنوان زندیک می شناسد و مأخذ او در این مورد شاهنامه ی پارسی میانه یعنی خداینامه است.(86) بعکس در کتاب مینوی خرد زندیک مفهومی متضاد دارد.در این کتاب ضمن شرح داستان سی خواهر گناهانی به سیزدهمین خواهر نسبت داده شده که آن را گناهانی که زندیک مرتکب می شود نام برده اند، (87)و به دنبال آن ترجمه ی سانسکریت زیر نقل شده است:«آن که از اهریمن و دیو به نیکی یاد می کند»(88)احتمالاً این نسبت را نویسندگانی مسیحی و مسلمان در طی مشاجرات قبلی زندیق یا از زندیک فارس گرفته شده است یا از صدیق که واژه ای آرامی است و نزد مانویان بالاترین عنوان دینی بوده است...(93)لازم به یادآوری است که م.هورتن(94)زندیق را مربوط به مزدک می داند.(96)درباره ی پیوستگی زندیک و واژه ی سریانی صدیق، 1.صدیقی مقاله ی با ارزشی زیر عنوان «حرف «ق»و اهمیت آن در تعریب کلمات فارسی»نوشته است.(97)صدیقی عقیده دارد که واژه ی زندیک بیشک از لفظ زن Zan فارسی میانه و زن Zan گات هایی (اوستایی)و دن Dan فارسی جنوب غربی به معنی دانستن گرفته شده است.(98) شدر نظریه ی 1.صدیقی را که زندیک یک واژه ی فارسی خالص نه کلمه که از زبان سوریه ای بعاریت گرفته شده باشد، تأیید می کند، (99)اما کوشش او رضایتبخش نیست، زیرا وی این واژه را بسادگی به ریشه ی اوستایی زن Zan ارتباط می دهد، (100)در تأیید نظریه ی او که زندیک می تواند فقط صفتی از زند باشد، تردیدی نیست که در سده ی چهارم میلادی و حتی پیش از روزگار ساسانیان در اثر بازنویسی متون مقدس اوستا به فارسی میانه واژه ی زند پدید آمده و در نتیجه زندیک می تواند مربوط به زمان مانی باشد، (101)به این ترتیب زند عبارت است از شرح الهامات و اکتشافات اوستا. هر ایرانی که از اوستا روی بر می گردانید تا به تأویل زند بپردازد او را زندیک می گفتند.بعدها اعراب این واژه را از ایرانیان گرفتند و آن را معرب کردند.(102)همه ی منابع اسلامی متفق القولند که واژه ی زندیق اصل ایرانی دارد و بعضی از زبانشناسان آن را مشتق از زند کرد، زنده کرد یا حتی زینده می دانند (103)زیرا اصطلاح زندیق کلاً بر کسی اطلاق می شد که معتقد بود جهان ازلی است.همچنین برخی از فرهنگ نویسان اسلامی آن را به معنی کسی که درزند صاحبنظرست گرفته اند، (104)ایگناتس گلدتسیهر در این باره می گوید: چون کفر دارای مفاهیم مختلف است بدشواری می توان برای زندیق تعریفی جامع یافت.(105)این عنوان نه تنها به زردتشتیان و مانویان و آزاداندیشان داده شد بلکه بوداییان و مسیحیان را نیز در برگرفته است.(106)
بنابراین به هیچ وجه تنها به مانویان اطلاق نشده است (107)ومسلمانان آن را بر کسی که اعتقادی بر خلاف ایمان ایشان داشته باشد اطلاق کرده اند، حتی برخی از فرقه های اسلامی نیز مشمول این اطلاق شده اند.(108)به هر تقدیر واژه ی زندیق عربی شده ی زندیک به معنی اهل تفسیر و تأویل و توسع است. در دوره ی ساسانی به کسانی گفته می شد که می خواستند مذهب زرتشت را با علوم جدید روزگار خویش آشتی دهند.
پس مانویان و مزدکیان که اوستا را بر طبق علم آن روزی تأویل می کردند، زندیک خوانده می شدند، (109)بنابراین نه از جهت تاریخی و نه از لحاظ زبانشناسی نمی توان زندیک را مأخوذ از آرامی دانست و باید گفت که بی هیچ شبهه این واژه ریشه ی فارسی دارد.

3-مفهوم سیاسی و وجه اشتقاق زندیق در اسلام

اتهام زندقه که متوجه مانویان مقیم مدائن بود طبیعه متوجه شهرنشینانی نیز می شد که بتازگی به دین اسلام گرویده بودند و در زیر لوای اسلام آیین مخفی و مناسک ریاضت گیاه خواری و الهام باطنی را حفظ می کردند(110)ارتداد شناسان میانه رو شیعی مثل نوبختی (111)(م.310 /992)مدائن را در آغاز قرن دوم اسلامی مرکز شیعیان معرفی کرده اند، معتقد بودند که این شیعیان افراطی در آنجا آیین طغیان سیاسی را تبلیغ می کردند.تحول اصطلاح زندقه در اسلام با کاربرد سیاسی توأم است و اصولاً این اصطلاح در قوانین جزایی اسلامی به ملحد یا بدعتگری اطلاق می شود که تعلیماتش خطری برای دولت و کشور شود.(112)این جرم مستوجب اعدام به موجب (سوره ی 5 آیه ی23 و سوره ی 26 آیه ی 48) می گردد،(113) آنچه تا کنون در روایات آمده، اشارتی است از سلمان فارسی مبنی بر این گفتار پیامبر که مهدی ستمگران را هلاک خواهد کرد و زنادقه را نابود می کند و هرگز توبه ی (114)آنها را نمی پذیرد و نیز جزیه از ایشان قبول نمی کند، حتی یک تن را که دینی جز اسلام داشته باشد زنده نخواهد گذاشت.(115)مراحل تحول اصطلاح زندقه را می توان با تلخیص تعریف هایی که مکتب های گوناگون اسلام از واژه ی زندقه کرده اند به هم نزدیکتر نمود، (116)حنبلیان به نقل از خشیش بن اصرم (م.253/ 876)نویسنده ی کتاب الاستقامه (117)و یکی از یاران ابن حنبل (م.241/ 885)، پنج فرقه از زنادقه را نام برده اند:معطله که آفرینش و خالق را انکار کرده و جهان را آمیخته ای ناپایدار از عناصر اربعه می دانند، مانویه و مزدکیه که ثنوی هستند، عبدکیه (زاهدان امامی گیاهخوار کوفه)و روحانیه (چهار فرقه ای که می کوشیدند تا خود را از قید فشار فرائض و قوانین برهانند)، مالکیان مغرب (اسپانیا و مراکش)، زندیق را به سبب توهین به شرافت پیامبر قابل محاکمه می دانند،(118)ظاهراً اصطلاح زندقه در آغاز بوسیله ی ائمه ی شیعه علیه مسلمانان بکار برده شده و نه بوسیله ی دادگاه های سنی اموی. امام ششم شیعیان این اصطلاح را علیه بشار بن برد(119)بکار برده است.
گذشته از آن نوعی ریا و نفاق زندیق را در برابر صدیق قرار داد، و از جانب سنیان کاربرد تعبیر زندقه به ابن حنبل (120)و رد او بر زنادقه می رسد.(121)مسعودی از واژه های تأویل و ظاهر استفاده می کند که در زبان اسلامی مورد استعمال دارند و نزد صوفیان، اسماعیلیه مراد از آن توضیح و تفسیر قرآن است. برای اسماعیلیه همچنین واژه ی باطنیه بکار برده می شود و هدف از آن کسانی است که بجای ظاهر به باطن توجه دارند،(122)بعقیده ی مسعودی زندیک معنی و مفهومی معادل باطنی دارد، به گفته ی شدر به این نتیجه می رسیم که بین زندیکی و باطنیه یک ارتباط و پیوستگی تاریخی وجود دارد.
ابن بطه عکبری (م.387/ 997)به نقل از محدثان دوران اموی درباره ی زنادقه نوشته است:خداوند آدم را با شریعتی فرستاد و آدمیان از شریعت او تا ظهور زنادقه پیروی کردند بنا بر این شریعت آدم را میان رفت، سپس خداوند نوح را با شریعتی فرستاد و تنها زندیقان آن را از میان بردند، خداوند ابراهیم را با شریعتی فرستاد و آدمیان از شریعت او تا ظهور زنادقه پیروی کردند و شریعت ابراهیم محو شد، سپس خداوند موسی را فرستاد و آدمیان از شریعت او تا ظهور زنادقه پیروی کردند و شریعت موسی از میان رفت، خداوند عیسی را با شریعتی فرستاد و آدمیان تا ظهور زنادقه از او پیروی کردند، شریعت وی محو شد. سرانجام خداوند محمد را با یک شریعتی فرستاد ما بیم رفتن این شریعت را نداریم مگر از زندقه. (123)
در میان مورخان اسلام جاحظ بیش از همه به مفهوم زندقه پرداخته و تعابیر گوناگونی برای این واژه بیان داشته است. وی زنادقه را شعوبی می نامد و به اعتقاد او شعوبی بودن سر فصل زندقه است. از طرف دیگر جاحظ معتقدست:« کسی که از میان نویسندگان سربلند کرده از سخن عبارات شیرین را آموخته... ادب ابن مقفع را اخذ نموده و کتاب مزدک را معدن علم خود دانسته کلیله و دمنه را مایه ی فضل شناخته... در تفسیر و تأویل مانند ابن عباس و در محافظه کاری مثل ابوالهذیل علاف (م.235/ 849) و در نظم و تجنیس رقیب ابراهیم بن سیار (م.231/ 845) و در علم لغت و نسب در صف اصمعی (م. بعد از 216/ 831) و ابو عبیده می باشد... آنگاه بر قرآن رد و انتقاد کرده و آن را متناقض و متباین می داند، سپس اخبار و احادیث را تکذیب و راویان حدیث را طعن می کند...سخن از معقول رانده از محکم قرآن گفتگو و از منسوخ آن خودداری نموده، آنچه را به چشم دیده نشود یا عقل آن را نمی پذیرد، تکذیب می کند و آنچه را در کتب وارد شده اگر مقرون به منطق باشد، قبول و الا رد می کند... چنین کسی زندیق است.» (124) ابن راوندی لفظ زندیق را به کسی اطلاق می کند که وجود خدا یا حکمت بالغه ی او را انکار کند. (125) خیاط معتزلی (م.300/ 912) در کتاب الانتصار به روایت ابن راوندی زنادقه را در ردیف ادیان یهود و نصاری و مجوس می آورد و به نقل از ثمامه می گوید همه ی اینها به انضمام دهریان از بهشت محروم خواهند شد. (126) جوهری (م.393/ 1002) در صحاح اللغه، (127) ابن سیده (م.458/ 1066) در المخصص، (128) نویری (م.733/ 1332) در نهایه الارب،(129) و ابن کمال پاشا (م.940/ 1533) در رساله فی تصحیح لفظ الزندیق، (130) زندیق را معرب زندیک می آورند، جوالیقی (م.539/ 1144) در المعرب...(131) معتقدست که واژه ی زندیق در کلام عرب نیامده و به نقل از ابوحاتم آن را معرب می داند. غزالی (م.505/ 1111) در فیصل التفرقه...، (132) ابن جوزی (م. 597) در تلبیس ابلیس، (133) ابوالعلاء معری در رساله الغفران، (134) ملطی (م.337/ 948) در التنبیه و الرد، (135) قاضی صاعد اندلسی (م.642/ 1069) در طبقات الامم، (136) ابن وردی (م.749/ 1348) در تتمه المختصر، (137) ابن قیم جوزیه (م.751/ 1350) در اغاثه اللهفان، (138) و ابن حجر عسقلانی (م.852/ 1447) در فتح الباری (139) زنادقه را به مفهوم دهری و ثنوی ذکر کرده اند. صولی(140) و ثعالبی (م.429/ 1037) زنادقه را جزو شعرا و ظرفا ذکر می کنند. بنا به رای ثعالبی (141) زنادقه به کسانی اطلاق می شود که به ظرافت طبع و نازک خیالی تظاهر می کنند، خوش لباس، پاکیزه و جوانمردند. شریف مرتضی (م.436/ 1044) در امالی (142) و یاقوت حموی (م.426/ 1034) در معجم البلدان (143) زنادقه را در عداد ملحدین شمرده اند. ابن منظور (م.711/ 1311) در لسان العرب (144)کسی را زندیق می داند که به بقاء دهر قایل است و ریشه ی آن را فارسی می داند. سعدالدین تفتازانی (م.793/ 1391) در شرح مقاصد (145) زندیق را منسوب به زند دانسته است. ابن اثیر (م.630/ 1232) در اللباب (146) زند را به معنی تفسیر آورده است. عبدالرحمن عباسی (م.693/ 1555) در معاهد التنصیص (147) زندیق را به کسانی که قایل به نور و ظلمت اند اطلاق می کند و واژه ی زندیق را معرب «زن دین» یعنی دین زنان می داند. جلال الدین سیوطی (م.911/ 1505) در المزهر (148) و خفاجی (م.1069/ 1658) در شفاء الغلیل(149) ریشه ی آن را زنده کرد آورده اند، طریحی (م.1085/ 1674) در مجمع البحرین (150)معتقدست که زندیق کسی است که بر شریعتی ایمان ندارد و دهر را دایم می داند، عرب او را ملحد گویند. در حدیث گوید: زنادقه دهریانند که نه خدا و نه بهشت و نه جهنم را قائلند.
منبع: نشریه فکر و نظر شماره 1